شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

و محمد

...

و «محمد
فرزند پرویز» را
چگونه در دهان پرسنده‌ات
می‌وزانی، ای باد
که از مژه‌های نمینش
یکی را نچکاند هوا و بگوید: غایب!
که تو مرده‌ای
تو با این صدای کشته‌ی جاریت
که از شانه‌های رود حزینی
سرازیر می‌شود
تو با فاصله از گلوی من ایستاده‌ای و تشنه‌ترم می‌کنی
و من
منِ خواهرانت را
با دو گیسو‌ی مار
بخوابانم بر دفینه‌ی قلبت
منِ گهواره‌ی آغوش را بجنبانم
و کودکی‌ات را به‌زحمت از زمان بگیرم و
در یأس‌های مطول آینده پیرش کنم
منِ آتش
منِ ابر
که حریق و غرقاب چشم‌هام را
به پاس آن دل سوخته
آن جان مواجی
تهی کنم از جذبه‌ی جنگل و دریا
منِ کیستم من
که در پت‌پتِ ماه مشتعلم
تا فریبت ندهد تاریکی
منِ دوست را
درون فهم و دانش مرگ
سوگوارتر کن
که تو مرده‌ای و دوباره بازگشته‌ای به رنجِ نخستینِ انسان
به جهد شش‌ر‌وزه‌ی پروردگار
وقتی درد می‌کشید از تنهایی و تیزی دندانش
در گوشت زمین فرو می‌رفت
و با حالتی پدرانه
تصمیم آفرینشت را
بر تن ژنده‌ی خاک وصله می‌زد.

نگین فرهود