شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تا بزن

...

به محمد شعبانی که خون روشن روز است.

تا بزن
مرگ‌هایت را
خونِ آویخته
در رنج‌
و بی‌جانی را به ‌تن
بستان
نام را
که صفت به درودیوارمان بکوبد
ببرد از نشانی غلط در خالی چمدان
که تو را نبرد.
به پیش‌فرض بردنت
که می‌جود مرگ را با حوصله
نکند تکه‌ای بماند باقی
بگو!
دهان‌خمیده راه نرود
و کابل‌های مخابره هم جمع
روح را بیاور
بگذار در پخش زنده‌
صدایت نیست
اثر انگشت
در بی‌حواسی نشانده بود خود را...
آرام‌تر برو!
سخن
از تو خواهد گفت.
 

راضیه آقاجری

شعرها

گاهی به این‌جا می‌رسم

گاهی به این‌جا می‌رسم

محمود معتقدی

چرخیدی و از دست دشمن سر درآوردی

چرخیدی و از دست دشمن سر درآوردی

احسان بدخشانی

تاریک/تاریکخانه‌ام

تاریک/تاریکخانه‌ام

پروین نگهداری

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

مهدی مهدوی