...
حالا هیچ ابلاغیهای برایم نمیآید
زن از صحنه بیرون رفته
مرد تفنگش را زمین گذاشته
حتی مهرجویی مرده
و من حتی با صدای کوتاه نمیخوانم: «بهراستی صلت کدام قصیدهای؟»
اِی... اِی... اِی تفبهگور پدر عاقد
طلاق جاریشده
و استخوانهای خیابان ترک برداشته
لباسهای شلوول در خیابان راه میروند
آدمهای کژوال تکثیر میشوند
که یعنی: بیخیالش بابا!
عقربههای کشدار کژوال دور زمان میگردند
کارگردان در خانهاش مرده است
و دارکترین وضعیت روی پردهی سینماست
ـ آقا شما شکلک در میآورید یا همینشکلی هستید؟
من همینشکلی تولید محتوا میکنم، آقا
نگاه کن بچههایم را
نگاه کن آباواجدادم را
همه شکلک در میآوریم
ما گادترین تولیدات بیمحتوا هستیم
ـ کات!
فردا دوباره همین صحنهها را فیلمبرداری میکنیم