...
از رودخونه عکس گرفتیم
جریان آب، بیحرکت شد
وایساد باد؛ خیره به دوربین!
قورقورِ قورباغهها قطـ(ـع) شد
قلّابو پرت... [روی هوا موند]
ماهیگیری که داشت تو قایق...
قبل از «ازش یه عکس بگیریم»
لپّاشو سرخ کرد شقایق
از چن تا از درختای میوه
که وایسادن یه گوشه بهترتیب
یه عکس دستهجمعی گرفتیم:
«سه، دو، یـ...»؛ قبلِ اینکه بگن «سیب!»
از یه کلاغِ خستهی تو مه
که خواببهخواب رفت روی سیم
تا هر جا چشم کار نمیکرد
رفتیم و با هم عکس گرفتیم:
رو شاخههای دورِ چنارا
چن تا پرستو بیصدا خوندن
رو تپه، گوسفندای ساکن
تو یه چرا؟ی دائمی موندن
تو دِه یه کارگر تا ابد موند
در حالِ ـ رو زمین ـ زدنِ شخم...
تو لونه، جوجههای یه گنجشک
بیرون دیگه نیومدن از تخم
تابید نورِ تُندِ فلاش و
آفتابگردون اینوری چرخید!
دوربینو سمت بالا گرفتیم
دزدید و بست چشماشو خورشید
شد شکلِ رفتهرفته یه دوربین
تصمیم دستهجمعیِ ابرا
زد رعدوبرق و عکس گرفت از
بیحرکتیِ تا ابدِ ما