به شعر خود چه بگویم به غیر نام تو را؟
غزل غزل چه سرایم؟ خیال خام تو را
نه گرمی لب و آغوش و شعله چشمت
به هیچ بسته ام امید یک پیام تو را
تو خود شکاری و من در خیال صید تو ام
عجب زمانه! که گشتم اسیر، دام تو را
و عشق، ناجی من گشته بود و حیف نشد
به دست من بدهد جز غم مدام تو را
شبی به بوسه نشستی ولی یکی.. (نشدیم) هیهات
چگونه وصف کنم وصل ناتمام تو را؟
چگونه شرح دهم بوسه های مستی را؟
میان گریه و آغوش بیکلام تو را؟