تاریک میشود و سایه لانه را ترک میکند
ظلمت چشم میگیرد
و با خیالی نرم بر بام روزگار مینشیند
تاریک میشود اما دریا آرام نمیشود
موج پرندهی نامه بر دریاست و حرفها دارد
و هنگامی که خواب راه خانه را گم میکند
تنها رنج بیپایان پرسش بر تنم میماند
میپرسم : دگر نور نمیآید ؟
جهان آرام و آهسته
کمی شیوا، کمی خسته
در گوشم نجوا میکند:
"اگر چشمانت را ببندی، نه...".