بساز این خانه را با چندتا آجر كنار هم
كنارش كومهای با پنجشش چادر كنار هم
كه آویزان شود بر چاردیوار اتاقت باز
دولول و پنجتیر و بِرنو و سرپُر كنار هم
چه میخواهد مگر یك روستا تا روستا باشد
بجز یك گلهاسب و چندتا آخور كنار هم؟
تمام دسترنج یك زمستان پدر این بود:
دوتا قوری، دوتا قلیان، دوتا انبر كنار هم
ولی با اینهمه هرگز نخواهم ماند در شهری
كه بر یك سفره میخندند شمر و حُر كنار هم
چراغِ نفتی و بوی برنجاس و لحافی سرد
سكوت و رعد و برق و سرفه و خُرخُر كنار هم
به دست مادرم جارو به دست خواهرم جارو
چه حالی داشتم با آنهمه سُرسُر کنار هم
دلم خوش بود مثل چشمهای در قلب آبادی
به شوق كاسههای دختران لُر کنار هم
شب و طبل تگرگ و داد باد و رقص برگ انگار
همایون و بنان و دلکش و کلهر کنار هم
و دیشب خواب دیدم پشت دِه جمعیتی جمعند
قنات و چشمه و پاساژ و آسانسور کنار هم
الاغ و کامیون اطراف جاده، كُپهكُپه مِه
ردیفِ مشکها و بشکههای پُر کنار هم
دو خط راه آهن از میان کوه رد میشد
ترنها سیب میبردند گُرّ و گُر کنار هم
و دیدم شعرهایم چاپ میشد چاپ پشت چاپ
تماماً قطع رقعی جلد گالینگور کنار هم