شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

مثلث کوچک آفتاب روی صندلی

مثلث کوچک آفتاب روی صندلی
همین مساحت از من کافی‌ست، که غرق شوم.
سه فصل گذشت
سه فصل از من گذشت و
تو، تکرار نشدی.
بهار را هیچ‌گاه(آن‌گونه) از  نیمه‌ی تو، میانه‌ی این کتاب جدا نکردم 
که خشک بمانی‌ام
به رسم خاطراتشان
که همین دستان سخت‌آشنای، جانان روییده  بر من، بس.
چه کارت می‌توانم  کرد!
که آمیختگی، آن هم در این مدار دور،  آنقدرها نچسبد
 که عبورت فقط، گذشتن  از پیش چشم باشد
نه غریب کردن تن از روح
 

متین نادریان

شعرها

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو

عاشقانه به: فرهنگ، دار، هنر

عاشقانه به: فرهنگ، دار، هنر

شاپور جورکش

واگیری

واگیری

عبدالعلی عظیمی

نفیسه قانیان