شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

دل بسته‌ام به فرض محال تو، دل بسته‌ام به آنچه نباید من

دل بسته‌ام به فرض محال تو، دل بسته‌ام به آنچه نباید من
یعنی نبوده‌ای و نمی‌مانی، یعنی دچار پوچی بی حد من
پک می‌زنی به ذهن من و انگار با دود هم نمی‌روی از یادم
دنبال رد پای تو می‌گردم در لابه‌لای این خط ممتد من
زنجیر می‌شوند به پاهایت این جاده‌ها که می‌روی از امروز
آماده‌ام که رد بشوم فردا از جای کفش‌های تو شاید من
یک مشت بذر یخزده در خاکم وقتی بهار پنجه کشد بر ما
هرچه درخت میوه درآید تو هرچه گیاه هرزه بروید من
آماده‌ای که بگذری از ذهنم مثل همیشه سخت مصمم تو
درگیر این‌که بی تو چه باید کرد، حتی برای مرگ مردد من

حمیده رضایی

تک نگاری

شعرها

درخت برف، که در باغ، برگ و بار ندیده

درخت برف، که در باغ، برگ و بار ندیده

هادی خور شاهیان

تاریکی اشاره می کند: «تو»

تاریکی اشاره می کند: «تو»

نادره جلادت

از اتفاق چشم تو باران به من رسید

از اتفاق چشم تو باران به من رسید

عادل سالم

و لبت دستش نمی‌رسد به من

و لبت دستش نمی‌رسد به من

علیرضا خسروانی