كه چرخ ميخورد و چرخ... تا سري مست است
درنگ ميكني و بعد، ديگري مست است
به بند ميكشي انگار باد ميلرزد
شرنگ شُرهي گيسو و روسري مست است
به بوسهاي كه تو پاريس را بههم زدهاي
شمال ِ شرق ِ جنوبيّ و خاوري مست است
كه روم تا مغولستان سري نميماند
از ابتداي جهان، شاه آخري مست است
پراگ تا پكن از بوي موي تو مغشوش
نگاه ميكني و بعد، كشوري مست است
تمام زير و بم كهكشان كه ميرقصد
زحل، ونوس، وَ ناهيد و مشتري مست است
خراج مجلس ميخوارگان شاهانه است
كه طالع همه در كفّ ساغري مست است
كه دور گشته و هي دور گشته از سرِ شب
كشيده ميشود انگار هر وري، مست است
تلو تلو زدن دهر، خواب بدتعبير
زمين كه روي سر گاو لاغري مست است
شكسته ميشود انگارههاي عهد عتيق
زمام كار جهان دست داوري مست است
چگونه ميشود انكار كرد و مست نشد؟
حساب كار همه لاي دفتري مست است
به بوسهاي كه تماميّ شهر آلودهست
قرار و قاعده از بطن مادري مست است
شهود و مستي تب اعتراف خواهد كرد
پدر، برادر و مادر، كه خواهري مست است
تمام محكمه مست و اصول قاضي مست
وكيل پايه يك دادگستري مست است
عموم محتسبان حافظان خال لبت
و خواجه عاشق بيداد دلبري مست است
كه رقص ميكند و رقص ميكند...
هيهات!
سماع ميكند و پير ديگري مست است؛
كه رقص ميكند و رقص، دِير ميرقصد
كه پرده مست، كه دیوار و هر دري مست است...