شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

از آسمان شبحی روسیاه مانده فقط

از آسمان شبحی روسیاه مانده فقط
ستاره‌ها همه رفتند، ماه مانده  فقط
از آن درخششِ بی حد و حصر، حرفی نیست
دو تا شهاب، دو تا زابراه مانده فقط
شبانِ گرگ‌‌ـ‌دریده ز یادها رفته‌ست
به دشت گله‌ی او بی‌پناه مانده فقط
ببین ز چار جهت کیش‌و‌مات‌ گشته، دریغ
میانِ صفحه‌ی شطرنج، شاه مانده فقط
دوباره راهِ رسیدن میانِ شن گم شد
هزارتویِ پُر از اشتباه مانده فقط
کجای قصه تلف شد جنابِ کلمانتیس؟
خودش نمانده از ایشان کلاه مانده فقط
کجای قصه سوارانِ تشنه جان دادند
هزار کاسه در اطرافِ  چاه مانده فقط
کجای قصه‌ی درویش حرفِ طوفان شد
که چند خشت از آن خانقاه مانده فقط
هنوز خیره به پایانِ راهِ تاریخ است
هنوز جاده‌ی تا پرتگاه مانده فقط
چقدر چهره که رد شد، نمی‌شناسدشان
برای آینه یک مُشت آه مانده فقط
 

بابک دولتی

شعرها

 به‌دست همه چراغی بود

به‌دست همه چراغی بود

احمدرضا احمدی

 جاده‌ای، شاهدِ جان‌کندنِ باورهایش

جاده‌ای، شاهدِ جان‌کندنِ باورهایش

بابک دولتی

 صبح آن روز ساعت هفت از

صبح آن روز ساعت هفت از

محمد حسین عباسی

مترسک

مترسک

میرحسین نونچی