شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

چه جاهای نرمی داری، سر!

چه جاهای نرمی داری، سر!
چه خیسی!
چه خون و چشمی داری
من از وقتی نتوانستم به تو دست بزنم در فکر فرورفتم
صداهایی که نمی‌شنیدم دادم
و دیگر بیرون نیافتم
یک شب از خونم در جنگلی قریب، مراقبت کردم
یک شب، خُلق داشتم
و دستم خاک را کنار نمی‌زد
دو توله‌ی نقیض را با دو دست گرفته بودم شیرمی‌دادم
دو توله‌ی ناتنی که عدالتی مضاف برمی‌انگیزند در رفتار

سوها چشمند
صورت‌ها در امانِ ادامه‌ی خود هستند
سر، جداست
نرم و جدا و نمی‌فهمد
مثل امروز ادامه دارد
بی التفات
درون، دور است
بیرون، دور است
سرم، برفِ نوکِ کوه‌هاست
چشم‌اندازم، برف نوک کوه‌هاست

آتنا سلیمانی جمارانی

شعرها

من که مبهوت چنان قوی،  و رقص

من که مبهوت چنان قوی، و رقص

منصور اوجی

تدفین

تدفین

داوود سعیدی

زمان بسته‌ست از رو باز هم امروز شمشیری

زمان بسته‌ست از رو باز هم امروز شمشیری

هادی خور شاهیان

سفر به سرزمین رویاهایت

سفر به سرزمین رویاهایت

محمود معتقدی