شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تابوت باردار

و خنده کلمه‌ای‌ست بی‌دهان
درجمجمه‌ی تاریخ.
شقیقه‌ی مرگ درعمق برگ ترس را می‌تپد.
در ذهن خیابان
امید را دار زدند
فریاد گونه‌هایش را خراشید
پستان‌ها رگ زدند
و شیر گرسنه در کوچه‌ها مشت می‌مکید
من اما درضلع باردار سنگ
در بن‌بست تابوت
آفتاب را به خیابان‌ها دوخته‌ام.

سروه مجیدی

تک نگاری

شعرها

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

مهدی فرجی

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

مریم حاج محمدی

سه شعر از علی بیکی

سه شعر از علی بیکی

علی بیکی

می‌آیی 

می‌آیی 

م. مؤید

ویدئو