شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تابوت باردار

و خنده کلمه‌ای‌ست بی‌دهان
درجمجمه‌ی تاریخ.
شقیقه‌ی مرگ درعمق برگ ترس را می‌تپد.
در ذهن خیابان
امید را دار زدند
فریاد گونه‌هایش را خراشید
پستان‌ها رگ زدند
و شیر گرسنه در کوچه‌ها مشت می‌مکید
من اما درضلع باردار سنگ
در بن‌بست تابوت
آفتاب را به خیابان‌ها دوخته‌ام.

سروه مجیدی

تک نگاری

گل فندق

گل فندق

کیوان نریمانی

شعرها

اندوه انبوه

اندوه انبوه

دریا لیراوی

باران‌ها

باران‌ها

محمد ویسی

گل مشکیجه

گل مشکیجه

مجتبی دهقان

نفیسه قانیان

ویدئو