شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تابوت باردار

و خنده کلمه‌ای‌ست بی‌دهان
درجمجمه‌ی تاریخ.
شقیقه‌ی مرگ درعمق برگ ترس را می‌تپد.
در ذهن خیابان
امید را دار زدند
فریاد گونه‌هایش را خراشید
پستان‌ها رگ زدند
و شیر گرسنه در کوچه‌ها مشت می‌مکید
من اما درضلع باردار سنگ
در بن‌بست تابوت
آفتاب را به خیابان‌ها دوخته‌ام.

سروه مجیدی

شعرها

چیزی نمانده از قلبت 

چیزی نمانده از قلبت 

مرتضی بخشایش

زخم در میان چاقوها

زخم در میان چاقوها

امیررضا وکیلی

برای احمدرضا احمدی

برای احمدرضا احمدی

م. مؤید

تاریکی اشاره می کند: «تو»

تاریکی اشاره می کند: «تو»

نادره جلادت