کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد ۱۳۶۶، کرمان.

درختی برگ‌هایش رنگ پرهای پرستوها

درختی برگ‌هایش رنگ پرهای پرستوها
درختی شاخه‌هایش کوچه‌ی متروک کوکوها
درختی خاطراتش صفحه‌ی پایانی جنگل
خطوطش بوی هیزم می‌دهد در چشم هندوها
درختی روزها را یاد رقص روزگردان‌ها
درختی هر شب از یادش می‌آید بوی شب‌بوها
خم اما ایستاده در کنار نعش دریاچه
که در آن سال‌ها می‌دید اقیانوسی از قوها
خود از نزدیک یادش هست چندین نسل قمری را
سه پشتش را به خاطر داشتند از دور گردوها
نهالی بود و در گوشش نسیمی آرزو می کرد
بسازم روزگاری با تو هاهاها و هوهوها
نهالی بود و روزی زیر لب زنبورکی می‌گفت
خوشا فردا که از شهر گلت سازند کندوها
نمی‌دانست روزی یادگار زخم خواهد شد
نمی‌دانست با اوها چه‌ها سازند چاقوها
نمی‌دانست فردایی نخواهد بود آن سان که
از آب و خاک خواهد بود میناها و مینوها
نمی‌دانست فردایی می‌آید سخت هول‌انگیز
که خوش نامند در پایش سکندرها، هلاکوها
درختی سخت بی‌یاور، تناور نه که تنهاور
درختی رفته از دستش سپاه سبز ناژوها
درخت اما شکست آسان و سخت از دورها در دشت
صدایش را شنیدند و کشیدند آه آهوها...
×××
و موسی گفت با اهلش: درنگی! نور می‌بینم
و موسی دید در ظلمت به رغم سایه‌ها سوها
 

علی حاجی زاده