بگویم که باد رشتههای یال را به کجا ببرد؟
وقتی که گنجشک
بر لاشهی شیر
تلخ میرقصد!
تصور غذا از من
آنقدر بعید بود
که انداختن طناب بر گردن رودخانه!
طعمه بود استخوانم
کتف مرا به دندان گرفت کفتار
با تنی که نیمی از آن دیگر نبود
به راه افتادم!
من رفته بودم اما پاهایم نیامده بودند
تابستان بهتر از همه
جاهای عمیق رودخانه را میشناسد
باید از او بپرسم کجا میشود
آنچنان غرق شد
که بیشتر از مرگ بمیرم!