شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

دور از تو در سکوتِ خودم پیر می‌شوم

دور از تو در سکوتِ خودم پیر می‌شوم
همچون هوای مانده نفس‌گیر می‌شوم
روزی هزار‌مرتبه برسفره‌ی ملال
از عمر و زندگانی خود سیر می‌شوم
چون جنگلِ خزان‌زده در بادِ مهرگان
با خاطرات سوخته تسخیر می‌شوم
خوابم هنوز و صحنه‌ی کابوس مانده‌ام
با این خیالِ خام که تعبیر می‌شوم
وقتی برای گریه مجالی نمانده است
چون هق‌هقِ بریده گلوگیر می‌شوم
چون چشمه‌ای که حسرتِ دریاست در دلش
در این کویرِ تف‌زده تبخیر می‌شوم
با جرم این‌که تن به تباهی نمی‌دهم
محکومِ تازیانه و تعزیر می‌شوم
تنهاتر از مسیح دراین جٌلجَتای وهن
بر دار می‌کشندم و تکفیر می‌شوم
آیینه‌ای  به‌خانه‌ی ‌متروک ‌مانده‌ام
کی از تو باز صاحبِ تصویر می‌شوم؟

سعید شیری

شعرها

سیم‌های یک بمب ساعتی

سیم‌های یک بمب ساعتی

گروس عبدالملکیان

آیینه می پرسد: چطوری؟!

آیینه می پرسد: چطوری؟!

بابک دولتی

فکر این را نکن که بعد از تو شعر من رو به انزوا برود

فکر این را نکن که بعد از تو شعر من رو به انزوا برود

ویدا حمیدی

نسیان

نسیان

مهرداد کمالی دهقان