شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

باید که نسپارم به این دیده تماشا را

باید که نسپارم به این دیده تماشا را
وقتی که رفتی لعن کردم چشم بینا را
سیلی که از جریان تو جاماند اشکم بود
چشمم نمی‌جوید چرا فانوس دریا را
در انتظارت در درونم دفن خواهم شد
هر نیمه‌شب گویی نخواهم دید فردا را
در هر خیابانی زمین آیینه‌ام می‌شد
در سایه‌ام پیدا نکردی مرد تنها را
آدم شدم تا باز بفروشم بهشتم را
من همچنان هم می‌پذیرم سیب حوا را
پاییز می‌شد از تو اما بی‌خبر بودم
حتماً به آتش می‌کشیدی قاصدک‌ها را
من آخرین برگم که از پاییز می‌ریزد
در برف‌ها طی می‌کنم کابوس یلدا را

امین شعبانی

تک نگاری

شعرها

در ساعات معینی از شبانه‌روز

در ساعات معینی از شبانه‌روز

مظاهر شهامت

بار امانت

بار امانت

امیررضا وکیلی

نفست را حبس کن

نفست را حبس کن

محمد شیرازی

 بارانِ‌ علاقه

بارانِ‌ علاقه

فرامرز سه‌دهی