مثال کهنه درختم که شاخهاش قفس است
تنیده در دل صحرا و ریشهاش عبث است
نمانده بر تنهام جز خطوط پیدر پی
از این سبب که بدانی تبرخورش ملس است
تبر عزیز شما بود و من عزیز خدا!
چقدر عاقبت و طعم این علاقه گس است
نشسته بر دل من داغ بی وفایی آن
پرندهای که حضورش برای شاخه بس است
به قمریانِ به حسرت نشسته در ایوان
خبر دهید که دائم هوای خانه پس است
تنی که پوشش آن جامهی زمستان است
هوای ناب بهاری برای او هوس است
بخواب مرد مهاجر بخواب طفلک من
که آسمان بزرگت قفستر از قفس است!