شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

گریه می‌بارد دلم در این شب خاموش‌تان

گریه می‌بارد دلم در این شب خاموش‌تان
بوی مردن می دهد آرامش آغوش‌تان
کاوه‌ها مردند خونین شد دهان کوچه‌ها
رو کنید اعجاز موسی را به روی دوش‌تان
آسمان هاشور غم می‌زد تمام شهر را
عاشقان با اشک غربت خیس شد تن پوش‌تان
می‌چکد از شاخه‌هاتان طفل خونین بهار
زرد گشته جای سیلی‌ِ خزان در گوش‌تان
این کبوترهای پرپر در کلاهی عاقبت
محو می‌گشتند تا پیدا شود خرگوش‌تان
اشک ابری می‌کشد دستی به روی گونه‌ام
اشک من جاری‌ست در پیمانه‌هاتان نوش‌تان
 

علی بهرخ

تک نگاری

شعرها

بمب

بمب

بکتاش آبتین

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

مجتبی هژبری

دست نگه دارید‌!

دست نگه دارید‌!

فرخنده حاجی زاده

...  دور بودم در خاطره‌ای که پدر با خود نبرده بود

... دور بودم در خاطره‌ای که پدر با خود نبرده بود

فرحناز عباسی