شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تذهیب

نهر، نهر بود وُ
خون، خون
که از بلندی‌های الوندیِ من
به سمتِ سواحلِ متروکِ بکرِ تو سرریز کرده بود
رگ نیست
مسیلِ گدازه‌های من است
که در فرصتی تنگ
تو را به عشق خوانده است
عشق
که شکارگاهی‌ست
تذهیب شده با نهرهای خون!
***
أَلَمْ تَرَ كَیْفَ به جانبِ من؟
که قامتِ مرگ بسته هرکه بیشتر از خویش می‌شود...
یا قامتِ استوار بر  زیبایی!
یا  اشرفِ زنجیرکنندگانِ سیاه‌مو!
من خزر به گونه دارم وُ
صحرا میانِ  کتف!
به نهرهای خون بیندازم 
تا این فرصتِ کوتاه را 
به هیاهوی شکاری
از سر بگذرانم با خود!

اشکان چاوشی

تک نگاری

شعرها

از گیسوان مشکی‌اش، از شانه می‌ترسی

از گیسوان مشکی‌اش، از شانه می‌ترسی

تمنا مهرزاد

سرآخر

سرآخر

ستار جانعلی‌­پور

 کَلَکی در کار است

کَلَکی در کار است

روح‌ انگیز کراچی

هم ‌بغض!

هم ‌بغض!

محمدعلی بهمنی