رویت به سمت داغ خانه
جایی که غذا میسوزد است؟
آیا دو لبهای و محزون؟!
چشمانت را ببند
قطرات در لانه میافتد
موریانه در اشتهای تو خواب است
اگر بمیری عنصر حیاتی وحشی
ادامهی مسیر مورچههایی به بهشت
خصوصاً قلبت که تنبل و چاق است
و زیاد میخوابد
تیز کردهای به نبودن
که رنگببازی در حیات؟
مثل او که یک لبه است
و در تودرتوهایت گم میشود
رویت به سمت سرد
کنار کمانه و فشار آبی؟
یک سبد پر از تخمهایی که نمیکاری
جامانده در دستت
مزرعهی دیوانه!
مزرعهی کنار کمانه و فشار
بوی شیر در سینهی تو مااااااغ میکشد
پروردهای که ماه را میترساندی
داسی که از تاریکی بالا میرود
خرمنی که درو میکند چشم را
از بوتههای قالی
بترس ای گاو!
از دهقان بترس!
خاطرههای طبیعیات لای علفهاست
مثل ذرات ِکاه ِدر مشام بیا
و اشتهای کاذبت را بریز
دراز بکش روی سفره
ستارهها را شماره کن
گوسفندهایت بر میگردند
و روی لبه میخوابند
کنار تیزی رؤیا
که چرخش چشمها
در کاسهی آرد
با لذیذ گندمزار تصویر تفت خورده است
که جوانهی پیاز اشکهای واقعیات را میخورد
و مراقب باش!
مراقب باش
همیشه تعادلت را بههم بزند چیزی
نگذار حواست به سمت سرد بماند
به جایی که دود کش نگاه میکند.