شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

انگشت‌های مضطرب... دائم

انگشت‌های مضطرب... دائم
با جوش‌های چرک ور‌می‌رفت
او جوش می‌زد... بعد با هر حرف
گُر می‌گرفت... از کوره در‌می‌رفت

بیرون زدم از زندگی با او
به یک شب مفرط: پناهنده!
در تاکسی... در گریه... در باران
زیرِ نگاهِ مستِ راننده!

با حرف‌های وسوسه‌انگیز
که راستی‌هایش مشخص بود
وقتی مرا تاریک می‌لمسید
تنهایی‌ام حتی مؤنث بود

آشفته با شهوت، تماشایی‌ست
از پشت شیشه، خون‌ستیزی‌هاش
زن، ماهیِ غمگین ِ ترسویی‌ست
در لا‌به‌لای تخم‌ریزی‌هاش

تفکیک کن جنسیت من را
این گریه‌های یک زن ِ مُسری‌ست
از عشق و خوشبختی و آرامش
چیزی نگو!... شوخی خوبی نیست!

یک عمر ضجه می‌زنم در خود
حتی برای غصه‌ای کوچک
نامنصفانه قسمت من شد
دردی بزرگ و جثه‌ای کوچک

می‌ترسم از هر چیز ِ پیشِ رو
از این دویدن، در سراشیبی
من چهره‌ای جامانده‌ام تویِ
آیینه‌های کوچک جیبی...

صدیقه حسینی

تک نگاری

شعرها

مالیخولیا

مالیخولیا

هادی میرزانژاد موحد

آیینه می پرسد: چطوری؟!

آیینه می پرسد: چطوری؟!

بابک دولتی

تو تمام رفتگان منی

تو تمام رفتگان منی

فرناز فرازمند

بین تمام نام‌هایی که به این‌جا رسیده‌اند

بین تمام نام‌هایی که به این‌جا رسیده‌اند

سریا داودی حموله