اینجا چه میکنی؟ گل غمگین سرخ من
جای تو نیست کوچه- خیابانِ یخزده
هر قدر گرم باشی و زنده... نمیرود
لج کرده است فصل زمستانِ یخزده
آتش به بال کفترِ بیلانه میزنند
دارند روی قیمت تو چانه میزنند
کفتارها که فک، سرِ بیعانه میزنند
افتادهاند جان تو، بیجان یخزده!
افتاده روی کوه، واز شب رها نشد
انگار مرده بود که از جاش پا نشد
میخواستیم زندهی خورشید را...نشد
حالارسیدهایم به الآن یخزده
دنیای خوب حرف چرندی همیشگیست
اینجا مسیر اسیرِ روندی همیشگیست
اندوه ورنج و بغض برندی همیشگیست
چسبیده روی جلدِ هرانسان یخزده
انسان چه بوده است بهجز یک عزانورد
نامیل و ناگزیر در این کهکشان درد
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد*
-شوریدهایم جانب شیطان یخزده
دختر! بترس از اینهمه تاریکی زمان
از کاتبان بخت که هستند همچنان
یک روز میرسد که جهانی دهان، دهان
تف میکند به سوی خدایان یخزده
*فروغ فرخزاد