علی ثباتی
شعرها
صوت ها
ویدئوها
کتاب ها
صندلی
همیشه برای نشستن نیست
میشود مثل تو
روی صندلی ایستاد
میشود
زیر پایت را خالی کرد
اشکهایت را پاک کن سارا
به ارس فکر کن که حالا
از لای کتابهای تاریخ گذشته
از گذشته گذشته
بالا آورده ماهیهایش را
پشت اتاقت
بالا آوردی خودت را
پریدی
و طنابی که تو را گردن گرفته
قلاب ماهیگیر فراموشکاریست
که هیچ وقت
بیرون نمیکشدت از آب
حالا اتاقت
قایقیست زنگزده
تابوت شناوری که به آبها زده
و هیچ دستی
آرزوهای آبرفتهات را
از آب نمیگیرد
بلند شو سارا
ماهیها دنبالت آمدهاند
ماهیها خبر داشتند
تو بینهایت زیبایی
و تو میدانستی
مرگ گاهی
زیباتر از تور سفیدیست
که دستی فراموشکار
میکشد روی سرت
مرگ گاهی
آنقدر زیباست
که دهان ماهیها را
باز میگذارد!
شعرها
صوت ها
ویدئوها
کتاب ها