حسینعلی نوذری یکی از مهمترین پژوهشگران و نظریهپردازان حوزه علوم سیاسی است که در حوزههای مطالعاتی مکتب فرانکفورت، مارکسیسم، پستمدرنیته و مدرنیته فعالیت داشته و آثاری را هم از کیت جنکینز، هابرماس، گراهام اسکمبلر به فارسی ترجمه کرده است. همینطور عناوین مکتب فرانکفورت، بازخوانی هابر ماس، احزاب سیاسی و نظامهای حزبی، صورتبندی مدرنیته و پست مدرنیته جزو عناوین تالیفی دکتر نوذری هستند.
دکتر حسینعلی نوذری به دلیل علاقهی شخصیاش به حوزهی تئوری هنر، بارها دعوت به تدریس این شاخه در دانشکده هنر دانشگاههایی نظیر الزهرا و آزاد تهران - واحد شمال و مرکز شده است. او در رویداد انتشار شمارهی سیام مجله وزن دنیا به مناسبت زادروز شاپور جورکش، منتقد و نظریهپرداز ادبی فقید، دعوت به ایراد سخنرانی شد و متن پیش رو، حاصل صحبتهای ایشان در کافه ققنوس به تاریخ دهم بهمن و حول محور کتاب «بوطیقای شعر نو» اثر شاپور جورکش است.
اهمیت پرداخت به نظریه بوطیقا
تمرکز من [در این بحث] بر روی نظریهی بوطیقاست و از این فرصت استفاده میکنم و میخواهم بگویم که به چه دلیلی و برچه مبنایی، شاپور جورکش خودش را ملزم و متعهد بر این دانسته که به پدیدهای به نام نظریهی شعر و ادبیات بپردازد. و در این بحث، بوطیقا را از منظر «نظریهی شعر و ادبیات» مطرح میکنم.
شاپور این خلاء را متوجه شد و با مطالهی موردی شعر نیما و با نگاهی «دیگر» آن را بررسی کرد. که اگر به این «دیگر» دقت کنید، [روشی] شالوده شکنانه است و آثار، شعرها و نظریههای نیما را بررسی میکند. اما مضمون اساسی کتاب «بوطیقای شعر نو» درواقع بیانگر احساس خلاء نظری و تئوریکی به مثابهی فونداسیون اساسی شعر و شاعری است که به اصطلاح لاتینی کلمه، همان پوئسیسم (Poesism) است. [این روند] او را به اینجا میرساند که با مراجعه، نقب و گریز زدن به آثار و اشعار نیما، گفتمانی را مطرح کند [با این مضمون] که شعر، همانند دیگر حوزههای مطالعات ادبی و ادبیات، نمیتواند فارق از نظریه، چهارچوبها، علوم و پارادایمهای نظری و اساسی _که در اینجا بیشتر نظریههای مدرن هستند_ حرفی برای گفتن داشته باشد. برای همین است که من، در اینجا از این فرصت استفاده میکنم و میگویم که شاید خجسته بود که این برنامه به هر دلیلی در شهرکتاب برگزار نشد و در کافهی نشر ققنوس برگزار شد. کاری که نشر ققنوس در اینجا و با انتشار این کتاب انجام داده، یک کار مانیفستگونه است. من رشتهام فلسفه سیاسی و نظریه سیاسیست ولی به دلیل علایقی که داشتهام، به دعوت دانشکدهی هنر دانشگاه الزهرا و علامه طبابایی، دانشکدههای هنر و معماری دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز و تهران شمال، فلسفه در نظریهی هنرهای تجسمی هم تدریس میکردم. بعدها هم در مقاطع دکترا، زیبایی شناسی قرن بیستم و آشنایی با آراء متفکران در باب هنر را تدریس کردم. خوشبختانه کتاب شاپور را به عنوان تکستبوک معرفی میکردهام. اما به چه دلیل؟ به دلیل اینکه میتوان از این طریق با الگوهای نظری برای نقد و بررسی شعر و سایر حوزههایی که در گفتمان ادبیات مطرح است آشنا شد. بنابراین از این جهت این کتاب را به عنوان یک دریچه یا به اصطلاح، یک معبر و کانال میدانم؛ که هم برای مخاطبان و کارورزان تخصصی و حرفهای مناسب است و هم مخاطبان عام تا بدانند چگونه از این معبر وارد حوزههای گستردهتر نقد و نظریه و نگاه به آثار ادبی به طور عام بپردازند؛ این کتاب را میتوان مدخلی برای ورود به حوزهی «نظریهی ادبی به طور عام» دانست.
بوطیقای شعر نو شاپور جورکش، مدخلی برای ورود به ادبیات
من فرض میکنم که تلاش اساسی شاپور در این کتاب و همینطور در کتابهای دیگر و مقالات دیگرش، میخواهد نشان دهد که «امر شعر» یا «شعر به مثابهی یک امر |The Poetry» نمیتواند فاقد و عاری از بسترها و مفاهیم نظری لازم باشد. اما [اگر بپرسیم] چه نظریهای؟ [پاسخ این است که] شاپور هیچگاه نظریهی خاصی را مطرح نمیکند. او به نظریههای قدیم و نظریههای پسا-مدرن وارد میشود، اما در هیچ کدام به عنوان یک الگوی قطعی، حتمی، محفوظ و مسلم توقف نمیکند و [به جای توقف] میگوید که این نظریهها را چگونه میتوان به خدمت گرفت.
در همین راستا، من در جایی از اثر شاپور نظریهای را که راجر فولر در سال ۱۹۶۸ در ذیل که کتاب Modern Critical Terms که بیشتر به ترمها و اصطلاحات ادبی میپردازد برخورد کردم. او نکتهای را مطرح میکند که تمام تلاشی که از طرف محققان، پژوهشگران و نظریهپردازان ادبی و شعر تا کنون صورت گرفته حول این معناست. تلاشی برای اینکه بتوان اصول، قواعد، پرنسیپها(Principles) ، یونیورسالها (Universals) و به طور کلی اصول جهانشمولی برای ورود به ادبیات به مثابهی یک گفتمان/دیسکورس اساسی فراهم و ارائه کرد. او از این مفهوم تحت عنوان «علم ادبیات» (Science of Literature) یاد میکند و نه به معنای دانش (Knowledge). وقتی علم به مفهوم Science و ریشهی سیانس مطرح میشود، بلافاصله آن رویکردها و روشهای علمگرایی (Positivism) در ذهن ما پدید میآید؛ اما علم در اینجا به معنای عام کلمه مد نظر قرار داده میشود.
با اتکا به این نکته و توجه میتوانیم دوباره به کتاب بوطیقا برگردیم. کار کتاب بوطیقا در راستای همین تلاش است که بتواند نظریهای به عنوان «نظریهای عمومی دربارهی ادبیات و فن شعر» برسازد. «فن شعر» به تعبیر استاد زرینکوب، همان «بوطیقای ارسطو» است که برگردانده شده و درواقع یک ترجمهی تقلیلگرایانه است؛ ارسطو پوئتیک را به هیچ وجه به معنای فن شعر نگفته است. در خود کتاب هم میبینیم که فن شعر درواقع تلاشیست در راستای محاجهای در برابر استادش افلاطون که اساسا شعر را از مدینهی فاضله یا جمهوری افلاطونی بیرون میراند. به دلایل همان نظریهی ایدهی تمثیل اعلایی که قائل بود و نظریهی شناخت که بیان میکرد:«چون شعر تقلید است و بنابراین هر جریان تقلیدی دیگر، شعر، هنر و ... ما را سه درجه از رسیدن به اصل واقع دور میکند و نقابهایی ایجاد میکند.» به همین دلیل شاعر، هنرمند و نظریهپردازهای عرصهی هنر را به عنوان جاعل معرفی میکرد. آنها را اشخاصی میخواند که سبب میشوند تا پرده و نقابی در برابر دید مخاطب برای دستیابی به حقیقت قرار بگیرد. اما ارسطو در کتاب پوئتیک _همان فن شعر_ این داعیه را رد میکند و نظریهای مبنی بر این ارائه میدهد که میتوان از طریق آن به اصول، قواعد و آنچه که ما امروزه به عنوان گفتمان ادبیات مطرح میکنیم [رسید] به [همان] معنای نهفته در پس پدیدهها و به حقیقتی که بعضیها_همان استادش_ ادعا دارند در عالم معنا و یا مُثُل نهفتهست، ما در همین زمین [میتوانیم] برسیم.
میخواهم نقلی از لباب الالباب محمد اوفی بکنم. نقلی که فولر نیز با گَرته برداری از مطلبی که در سال ۱۹۶۸ از یک نویسندهی دیگر کرده بود و بعدها در سال ۱۹۸۳ نوشت.
“در معنی شعر، از طریق لغت بباید دانست که شعر را معنی علم است. یعنی «دانش» دانشی که ارباب فطنت _صاحبان زیرکی و دانایان_ بدان چیز فهم کند. و ادراک این طبقه بدان محیط شود. و معنی شاعر، عالم بود. یعنی دانا که معانی دقیق را درک کند و معنی دقیق، آنکه فکرت در زیر پردهی ضمیر خیال، بازیهای لطیف نماید _که به معنای تصویرپردازیها و ایماژپردازیهاست. حضور و توجه به حضور نقش و کار ویژهی عنصر تخیل و خیال انگیزی در عرصهی شعر و ادب_ علم عمومی دارد و شعر خصوصی. زیرا که هرکس که چیزی ادراک کند و معنی دقیق را دریابد، او را لزوما شاعر نشاید خواند و اتلاق این لفظ بر وی خطا بود. الا آنکه هرچیزی در نوع خود فاضلتر بود و به زیادت شرف اختصاص دارد، اسم آن نوع بدان جسم دهند. “
بوطیقا به عنوان نظریهی عام ادبیات
در ادامه، بحث را در ارتباط با «بوطیقا به عنوان نظریهی ادبیات» اینطور ادامه میدهم: مفهوم بوطیقا، برخلاف گذشته، امروز صرفا به بحث و بررسی درباب شیوهها، روشها، تکنیکها، ابزار، مهارتها و قابلیتهای شعر و شاعری محدود و منحصر نیست. بوطیقا به رغم وامداری به میراث کهنِ سننِ ادبی کلاسیک، در عین حال جدا از رویکردهای سنتی و پارادایمهای قائم به کلاسیک [است] بوطیقا با صرف نظر از کارویژهها و فونداسیونها و کاربستها و حتی رسالتها و تعهدهایی که در غالب رویکردها و پارادایمهای مدرن و سنتی یا کلاسیک برای شعر و شاعری در نظر گرفته میشد، امروزه در معنای دیگری گسترش پیدا کرده.
بوطیقا امروزه در معنا و کاربردی وسیعتر و گستردهتر که با ابتنا به دستآوردهای تحلیلی، نظریِ علمی، حاصل تحلیلها و پژوهشهای نظریهپردازان ادبی، منتقدان ادبی، آکادمیسینها، محققان و پژوهشگران رشتههای مختلف زبان و ادبیات [به دست آمده] و به مثابهی نظریهی عمومی ادبیات به کار برده میشود.
این [همان] مفهومیست که ما در سراسر کتاب شاپور میبینیم. در واقع مفهوم بوطیقا به مدت چند دههی اخیر، از قالبها و فرمهای کلاسیک و رایج و مستعمل خود خارج شده است؛ به خصوص به یُمن چرخشهای اساسی بین رشتهای، زبانشناسی و محتوایی و پساساختاری و ... به منزلهی نوعی بستر مفهومی و چهارچوب نظری و تحلیلی. [بوطیقا امروزه] با وام گرفتن از دستگاهها و جریانهای فکری و فلسفی در باب شعر، ماهیت، چیستی و چرایی شعر و به خدمت گرفتن دستآوردهای حاصل از این چرخش ها به منزلهی نوعی بستر مفهومی و به طور دقیقتر به مثابهی نظریهی عام ادبیات مورد توجه و در کانون مطالعات و پژوهاشهای منتقدان و نظریهپردازان ادبی قرار گرفته است.
وظایف دیگر بوطیقا به عنوان نظریهی عمومی ادبیات
به عبارت دقیقتر، بوطیقا یا نظریهی شعر، علاوهبر آن کارکردها و کارویژههای نوع کلاسیک، با دو وظیفه و کارویژهی اساسی [دیگر نیز] سر و کار دارد.
نخست تلاش برای ایجاد، تدوین و تاسیس نوعی علمِ ادبیات که اشاره شد. این معنا مبین آن است که بسیاری از جریانها و حوزههای فکری و نظری، همواره تمنا و تمایل مبرمی به این امر داشته و دارند که علمی را تاسیس نمایند که خود را به نقد یا تفسیر جزئی، تکهتکه، پراکنده، منقطع، مجرد و انتزاعی از موضوعات مطرح در جامعه و روز، از متون ادبی به ویژه شعر محدود و منحصر نسازد. بلکه این علم در پی شناسایی، تعیین و تعریف ویژگیها، قواعد و اصول جهانشمول عامی باشد که امکان وجودی نفس ادبیات و شعر را به منزلهی بخش ماهوی و کانونی آن فراهم سازد. یعنی همان اصول و قواعدی که در حقیقت جوهرهی وجود ادبیات را تشکیل میدهند و زمینهی تکامل و بسط و گسترش ادبیات را ممکن و محیا میسازند.
به همین دلیل است که [اشاره شد]کتاب بوطیقا را باید به منزلهی مدخلی به منظور امکان ورود به بحثهای بعدی [در ادبیات و شعر] در نظر گرفت.
مطابق با این دیدگاه، وظیفهی بوطیقا و کارویژهی نظریهی ادبیات و علم ادبیات، علاوه بر آنچه گفته شد عبارت است از پژوهش، مطالعه و بررسی در وجه ادبیت آثار و متون ادبی و نه صرف بررسی آثار و کارهای موجود در حوزهی ادبیات. این یعنی تلاش برای دست و پا کردن قواعد آن [ادبیات] که زمینه و شالوده و اَس و اساس متون خاص به شمار میرود.
این نکته بیانگر و توسع نظریهی تودوروف در پویش برای یافتن جوهره و ذات برای ادبیات است. جوهره و ذاتی که درواقع کانون اصلی و ماهیت کانونی ادبیات و شعر به شمار میرود. تودوروف این مطلب را در سال ۱۹۶۸ در ذیل مقالهای به زبان فرانسوی با عنوان «پوئتیک» نوشته که در مجموعهی بسیار مشهور و ارزشمند «ساختارگرایی چیست؟» چاپ و منتشر شده است. تودوروف در این کتاب اصول و قوانین اساسی را به صورت مرتب شده نامگذاری و مطرح کرده است.
کارویژهی دوم بوطیقا [که] این معنا به ویژه در کار شاپور به وضوح دیده میشود و تبلور عینی پیدا کرده این است که:
بوطیقا در مقام نظریهی عمومی ادبیات با فلسفه و گفتمانهای فلسفی و نحلههای نظری و مکاتب فکری در حوزهی شعر و ادبیات سر و کار دارد. یعنی با بحثها و پرسشها و پاسخهایی در خصوص تبیین و تحلیل سهگانه اساسی که ما در فلسفه با آن سر و کار داریم. «چیستی، چرایی و چگونگی». یعنی همان چیزی که سه حوزهی اساسی روششناسی، معرفتشناسی، آنتولوژی یا وجود شناسیٍ دلایل و علل وجودی شعر بررسی میکنند. ما در این کارویژه با فلسفهی شعر سر و کار داریم. وقتی ما میخواهیم فلسفهی چیزی را مطرح کنیم که اینجا شعر است، یعنی تلاش داریم تا پاسخی به این سه پرسش بدهیم؛ «چیستی چرایی و چگونگی». وقتی صحبت از چیستی میکنیم، سراغ معرفتشناسی و حوزهی اپیستمولوژی شعر میرویم.
وقتی از «چگونگی» حرف میزنیم، یعنی با آنتولوژی، هستیشناسی و وجود شناسی شعر و ادبیات سرکار داریم. [بررسی این که] چه چیزهایی؟ چه بسترها و مفاهیمی موجب شده تا آدمهایی مثل شاپور و حافظ موسوی که میتوانستند دغدغههای دیگری داشته باشند بروند دنبال شعر و ... ؟ از برای چه؟ شکمسیری و تفنن؟ علل اساسیای که موجب شعر میشوند، دلایلی که وجود، هستی و حیات وجودی شعر را رقم میزنند چیستند؟
و همینطور [در ادامه] چگونگی یعنی با چه ابزاری؟ که روششناسی یا متدولوژی شناخته میشود. پس در این حوزه، وظیفهی «نظریهی عمومی ادبیات» و «علم ادبیات» یا بوطیقا این است که نشان بدهد رابطه شعر و ادبیات و فلسفه با ابتنا به این سه پرسش چیست.
تمام تلاش بوطیقا در این حوزه است. اما آیا این چیزی که مطرح شده آیا مسئلهای بیریشه [و نو] است؟ به لحاظ تبارشناسی پا درهواست؟ یا جایی برای خودش دارد؟ آنچه که ما به عنوان نظریهی عمومی شعر و ادبیات یا علم ادبیات تحت [مفهوم] کلی پوئتیک یا بوطیقا بیان میکنیم، آیا یک روزه به دنیا آمده؟ ساخته و پرداختهی ذهن شاپور جورکش است؟
تحولات بوطیقا از نیمهی دوم قرن بیستم تا به امروز
نظریه شعر امروز یا بوطیقای معاصر و جلوههای آن در غالب نظریه پردازی به خصوص شعری که از نیمهی دوم قرن بیستم به این بعد وجود دارد، تحولات چشمگیری را پشت سر گذاشته. تجربتی که کماکان ادامه دارد و به مثابهی فرایند شکلگیری گفتمانی علمی با مبانی نظری و الگوها و پارادایمهای نظریهپردازانهی ژرف و متنوعی گره و پیوند خورده است. واجد به ریشههای تاریخی (Archalagical)، تبارشناسی و دیرینهشناسی (Genealogical) است. از بوطیقای ارسطو تا آراء نقادانه لونگینوس و هوراس و پدران صدر کلیسا و حکمت اسکولاستیسیم مسیح، کسانی مانند سن آگوستین، سن انسلم، سن جروم و سن توماس آکویناس تا دانته و پترارک و بوکاچیو در رنسانس ایتالیا. [اینجا] اوج علاقه و توجه به شعر و نظریهی شعر [است] به طوری که اومانیستهای رنسانس در قرن ۱۴ میلادی، حتی الهیات و کلام مسیحی را نیز شعر میخواندند. این معنا را من در کتاب صورتبندی مدرنیته و پستمدرنیته در فصل اول به تفصیل توضیح دادهام. و همینطور در کنگره حافظ شناسی ۱۳۸۴ نیز بیان کردم.
این اسامی، حتی چیزی با عنوان شعر خدا قائل بودند و در کتاب مقدس جبنهی شاعرانه [نیز] قائل شده بودند. [از آن زمان] ضرورت نزدیکی و همگرایی الهیات مسیحی با نظریهها و غالبهای شعری و دیدگاههای فلسفی در میان متفکران قرون میانه و قرون جدید [وجود داشت] تا دیدگاهها و نقطه نظرات اعتقادی کانت، هگل، فیخته، شیلر و به ویژه آراء سوسیالیستهای رادیکال قرن نوزدهمی در باب ضرورت نظریهپردازی مجدد در باب شعر و لزوم تحول قالبها و مضامین شعری [پدید آمد].
میرسیم به قرن بیستم که عرصهی شعر و نظریهپردازی بوطیقایی در سطحی بسیار گسترده و بیسابقه [اتفاق افتاد] بوطیقا در این قرن از دستآوردهای متنوعی نظیر نظریهها، غالبها، فرمها، گونهها، ژانرها و دیگر دستآوردهای حاصل از گسترش این جریان ها بهرهمند شده است و از آنها برای تکامل و بسط خود سود جسته است؛ از فرمالیسم روسی مکتب پراگ، ساختارگرایی فرانسوی گرفته تا انواع جریانهای شعر سورئال و دادائیستی و آموزههای پساساختارگرا، شالودهشکن، پسامدرن، فمنیسم و دیگر گرایشهای متنوع ادبیات و شعر.
مطالب و نکاتی که مطرح کردم از این باب بود که از کلیشههای رایج در برخورد با این کتاب بوطیقا خارج شویم. این کتاب درواقع مدخلی اساسی، به ویژه برای دانشجویان رشتههای ادبیات، شعر، فلسفه و نقد و نظریه ادبی است. بوطیقای شاپور جورکش کمک میکند که بتوانند از این مدخل وارد حوزهی گستردهی نقد و نظریهی ادبی [و] در ارتباط با سایر موردهای مطالعاتی قرار بگیرند. بنابراین اینجا نیما [هم] یک مورد مطالعاتیست.