شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

باید میان‌مان کمی تبعیض بگذاری

باید میان‌مان کمی تبعیض بگذاری
روی لبانم بوسه‌هایی ریز بگذاری
باید که من ستار ‌خانت باشم و هر روز
داغ مرا را بر سینه‌ی تبریز بگذاری 
این عشق یک قطعیتی ما بین تردید است
باید سرت را روی تیغ تیز بگذاری
ای روزها کوتاه می‌آیم و کووو تا تو
تا تو قدم بر چشم‌هایی هیز بگذاری
حالا تمام دوستت دارم ندارم‌هاست 
وقتی تمام زندگی را نیز بگذاری_ 
_آن‌وقت می‌فهمی که عاشق را نمی‌فهمند
ملی‌گرا هایی مصدق را نمی‌فهمند
مثل غریقی که نگاهش سوی قایق هاست 
مرغان دریایی که قایق را نمی‌فهمند
مرجان بیا تا بعد از این داش‌آکلت باشم
نه... اصلاً این‌جا حرف صادق را نمی‌فهمند
بغضم گلو را پاره خواهد کرد یعنی که 
دیوانه‌ها معنای هق‌هق را نمی‌فهمند
ما که نفهمیدیم و خیلی‌ها نفهمیدند
بی منطقان معنای منطق را نمی‌فهمند
 

ذبیح جلیلی

شعرها

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

حمید حسینیان

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

مهدی مهدوی

با دست چپ  گردن خروس بسوزد،  خانه‌ی شاعران جهان خط‌خطی‌ست

با دست چپ گردن خروس بسوزد، خانه‌ی شاعران جهان خط‌خطی‌ست

ابوالقاسم ایرانی

زیرپوست شهر

زیرپوست شهر

محمود معتقدی