شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

(اشاره‌اش را در آسمان فرو برده)

(اشاره‌اش را در آسمان فرو برده)
-دستت را پایین بینداز
این اسلحه دهان پُری دارد
که با هر تکان دل
از آن گلوله می‌پاشد.
و فردا صبح
وقتی گنجشک‌ها کله‌ی نارون‌ها را خوردند
بادهای نارنجی می‌آیند
و انگشت‌های خشکیده را می‌روبند
پوکه‌ها در خیابان راه می‌روند
و دهان روزنامه را به اندازه‌ی خمیازه‌ای باز می‌کنند.
من در ایستگاه انگشت‌هایم را فوت می‌کنم
-تبریک می‌گویم
این چندمین چوب‌خط است 
که بر دیواره‌ی کیسه‌ی پلیکانت کشیده‌ای؟
-دیرم است
با کدام خط می‌توانم با بودگی موازی باشم؟
-هیچ؛ خطوط راه‌آهن را بر دست‌هایت بشمار.
یک، دو، سه، چهار
از لای انگشتانم می‌لغزم
دستت را از جیبم درمی‌آورم
قطار چندهزار اسب بخار می‌دود
و من با تو، تنها قدم می‌زنم
(در پس‌زمینه سوت قطار است
که از سر شهر پخش می‌شود)
 

غزال زینلی

شعرها

با جامی برکف 

با جامی برکف 

غلامحسین چهکندی‌نژاد

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

آزاده بدیهی

بِالْفَحْلـَگی

بِالْفَحْلـَگی

جمال‌الدین بزن

از آسمان شبحی روسیاه مانده فقط

از آسمان شبحی روسیاه مانده فقط

بابک دولتی