شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

سر از اين غلاف رگ كه بيرون می‌ماند

سر از اين غلاف رگ كه بيرون می‌ماند
        برابر پيشانی می‌ايستد و
حفره‌حفره بوريایِ تن بر زخم‌ها،
هيبتی شفاف می‌گسترد.

دست بر گردنِ كدام مژه نشسته
               كه فرسنگ‌ها رعشه را تاب می‌آورد؟

حالا بيا و پلک در نمک تجهيز كن
           وقتی به تمامیِ حنجره‌ام خو كرده‌ام.

علیرضا سردشتی

شعرها

کابوس

کابوس

امیربهادر کریمی

فروبارِ عیشِ وِلَرم

فروبارِ عیشِ وِلَرم

سیدعلی صالحی

دیلیم سوسور اوره ییمده نئچه گیلئی دولانیر

دیلیم سوسور اوره ییمده نئچه گیلئی دولانیر

بهنام قسمتی

کابوس

کابوس

امیربهادر کریمی