شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

سر از اين غلاف رگ كه بيرون می‌ماند

سر از اين غلاف رگ كه بيرون می‌ماند
        برابر پيشانی می‌ايستد و
حفره‌حفره بوريایِ تن بر زخم‌ها،
هيبتی شفاف می‌گسترد.

دست بر گردنِ كدام مژه نشسته
               كه فرسنگ‌ها رعشه را تاب می‌آورد؟

حالا بيا و پلک در نمک تجهيز كن
           وقتی به تمامیِ حنجره‌ام خو كرده‌ام.

علیرضا سردشتی

شعرها

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

راضیه بهرامی‌خشنود

اینجا چه می‌کنی؟ گل غمگین سرخ من

اینجا چه می‌کنی؟ گل غمگین سرخ من

فرزین منصوری

 خواب تمام نمی‌شود

خواب تمام نمی‌شود

مهدی اکبری فر

بریده در هیجان نامحدود پا بریده‌تر موهایی بود

بریده در هیجان نامحدود پا بریده‌تر موهایی بود

جلیل الیاسی