رمیدن دو خرگوش سفید
در شیار قهقههی کبک
بهار را به تماشا آورد
ایستاد
بر آبیِ تپشی شکسته
و راه از کنار حضورش گذشت.
چرخید و نگاه
خیره کرد.
گفت: یکی بگیر
از میان جانت
و جانت،
به انگشتان مشتاق
و به رعشهها.
جای سری بر شانهام درد میکند.
خندید
در هاشورِ نور و پروانه
و گیسوی پریشان انداخت
بر گردن نسیم.
گفت: جای گلی بر ساقه.