شعرها
صوت ها
ویدئوها
کتاب ها
...
شگفتا! راز هیچ تغییری، با تو سخن نمیگوید
و، دنیای واقعیتهای...
...
چراغ روشن خانه همینجاست، بار دیگر صدای زنی در کوچههای شرقی شهر،
به آنان بیندیش!
به مشتی خاطره و، نگاه کسانی که هنوز، در یادهای تو، جاماندهاند،
بار دیگر، روز به نیمه میرسد و، روایت گفتمانی زلال از عشق، دارد از تو، به گوش...
روزی دیگر و، رؤیایی دیگر، آسمان خاکستری شهر، به خیال خاموش دیگری، همچنان، به پا...
آنسوی لبریختههایت ، لبخند سرخی را به جهان میآورد نه خاموشی،نه فراموشی،...
کمی هم از حکایت لبخندهای سرخت بگو، آنگاه که تنها و تنها تر میشوی ،...
چهارشنبهی معناپذیری، بار دیگر ، در رؤیای تو،تاب میخورد، ازباماندههای...