تقدیم به غلامحسین ساعدی
یک
تو نبودی جزئی از/
مصالحِ دستِ چندم این خانه
باورم نمیشود
که نم داده باشی
گچهات با تکیهدادنم به تو
روی زمین پخش شوند
دو
کسی تمامِ چراغهای این خانه را دزدیده و تلفن را/
از دو شاخه کشیده است
سه
- به پرنده آب نداده!
چهار
و گذاشته است که گلها
به شکل وحشیانهای خوب بمیرند
ببین / ببین
هر کدام از این میخها را
که بیرون بکشی
خون میپاشد توی صورتت
میگویی باید خراب کرد و
جای این خانه کلنگی
آسمانخراش ساخت خراش؟!
هر واحد /
برای چند نفر کافی است؟
پنج
نامهات را دوباره میخوانم
حکمِ تخلیه دادهای!
سیفون را /
برای بار آخر میکشم
و دودِ سیگار میپرد توی گلویم
لعنتی از کار افتاده است
و تو نیستی که برایم آب بیاوری
این خانه دیگر جای ماندن نیست.