بر جامههای آویز/
از تن سرخات
عطر نپاش ماما!
کماکان گمشده
در کوچههای قصور
که آستین/
بر رختهای چرکین همسایه بستهای
از شاخههای این شهر خشک/
بر دستهای پینهبستهی درخت
که از ریشههایش/
خون میچکد خون
بر دامن گلدار باغچهها
عطر نپاش ماما!
که از حیاط بوی خون میآیدُ
از پستو بوی خون