پاییز دارد میرسد در باد کمکم
باید به فکر برگها افتاد کمکم
«مهر»است و بیمهری، پر از «آب» است و «آذر»
گل میکند! این مجمعالاضداد کمکم
یک وقت دیدی تا به یلدا برد ما را
آنگاه تحویل زمستان داد کمکم
باید شبیه برگ رز با ساز پاییز
بیخود شد و رقصید و بعد افتاد کمکم
بر هرچه یکرنگی جماعت، پشت پا زد
باید به حکم رنگها تن داد کمکم
یا نه! شبیه کاجها سوزن فرو کرد
در چشمهای... هرچه بادا باد کمکم
این فصل، مرموز است و با رأی درختان
یک پادشاهی میکند ایجاد کمکم
سرو سهی را که تهی از برگ و بر دید
آنگاه او را میکند آزاد کمکم
غارتگر است این موسم و دیدی که دزدید
از بید، رقص و شادی از شمشاد کمکم
دست ستمکار خزان بیریشهمان کرد
ما را بهاران بردهاند از یاد کمکم
نوروز میآید اگر چه دور، اگر دیر!
این جنگل از نو میشود بنیاد کمکم
وین «باغ بی برگی» شکوفا میشود باز
آباد گردد این خرابآباد کمکم