بنگر مرا ترانهی غمگین روزگار
آئینهی شکستهی گمگشته در غبار
همسایهی همیشهی خاموش ماندگان
گمنام بینشانی بییاد و یادگار
پروانهی پریده در آغوش شمعها
قربانی همارهی شبهای آزگار
فرسودهی تباهی یک عمر خستگی
آلودهی تمامی غمهای روزگار
همصحبت سپیده و همراز باغچه
از همدلان شب شد و از همدمان خار
عمرم کنار جادهی پاییز برگریز
در حسرت تو سر شده کالسکهی بهار
دل مژدهای نمیدهد از بازگشتنت
دیگر چه جای بودن مردی امیدوار