مرا به خاك نشاندي و قدردانِ توام
عقاب بودم و حال از كبوتران توام
عقاب بودم و عمري اسير آزادي
هزار شكر كه حالا در آسمان توام
تو در درون مني مثل روز در دلِ شب
من آن ستارهي خاموش كهكشان توام
شكسته بالم و از هيچكس شكايت نيست
كه سنگخوردهي الطاف بيكران توام
به طعنه گفتهاي از باغ ما نخواهد چيد!
چه چيدني گُلِ من؟! من كه باغبان توام
[]
نه عيب نيست سراغي نگيري از دلِ من
تو را چه نسبتِ با من كه ديگران توام