در یادم بمان و
شانههایم را بلرزان:
«هی، زعفران، فرزند پاییز»
بلرزان و به یادم بیار
که مادری میکنی.
پای آب ، سرودیام که دهانی نگفته
سرب
سرب داغ و گوگرد مذاب
بر پلک نوزاد
تکانم بده:
خدای تو، جگر را سبک میکند!
تا آسوده، سر به شنیدن زنگ شتر بگذارم
آتش از سر میگیرد و
شب
شب اول است
پس
مهربانی کن
تکانم بده
بشنو!