شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

هزارو سیصدِ حسرت، هزار و سیصدِ درد

هزارو سیصدِ حسرت، هزار و سیصدِ درد
چه اسب‌ها ندواند و چه ‌کار‌ها که نکرد
چه روزهای تباهی، چه سال‌های بدی
زمین زمینه‌ی‌پوچی، زمان زمانه‌ی زرد
تو را کشید به غربت، مرا به عزلت تلخ
تو را به کوچ کشاند و مرا به کوچه‌ی طرد
هزاره‌ای که به ما وعده‌ی سحر می‌داد
چه شام‌های سیاهی به‌ روزمان آورد
چه‌روزها که‌گذشت و چه سال‌ها سده شد
چقدر مرد، درشتی شنید از نامرد
قلم به دست گرفت و زمانه را ننوشت
چه دست‌ها که قلم شد بدون دستاورد
هزار و سیصدِ تردید ، هزارو سیصد‌ِرنج
هزار و سیصدِ... بگذر ، هزاره‌ای پردرد 

عباس سجادی

تک نگاری

شعرها

برادر

برادر

امیررضا وکیلی

چیزی نمانده از قلبت 

چیزی نمانده از قلبت 

مرتضی بخشایش

گزارش یک جشن

گزارش یک جشن

ستار جانعلی‌­پور

اردبیل بایراغی

اردبیل بایراغی

مهدی آقازاده