با تصویر بههم ریختهات توی آینه
در آغوش تهران خسته
تورا از خیابانهای بیانتهای شهر رد میکنم
زخمی شانهات را مرهم میشوم در نگاه روباهی غمگین
شبهای بلند زمستان سر بیاید در دریاهای جنوبش پیدا
به زار سرخی که پیچیده بر اندامت
قیچی زدنهای مدام زنهای بینقاب میشوم
در غروبهای بیرنگ تهران
دامن میشوم برای دست انداختنت که دوستم بدار
بدار سبزی که برپا کردهاند در خیابان برام
شانه میشوم بر موهات
یکی سیاه یکی سفید
بغض میشوم در گلویت تار
تهران میشوم بر دستت یتیم
روباه سرخ غمگینم
برقع انداخته بر زمین
دشت میشوم برات
برگشته از کوههای بیفرهاد
که دار به پود بافته باشیم درد
در زنگاری سینهات سرخ
چلچلهای زاییده شود
با اشکهای شوقت روی گونهاش
تهران میشوم در دوستتدارمهای نادری
در قهوه های تلخ جامانده در فالت
راه میشوم که بری، برگردی
خیابان میشوم باران خورده
آینه میشوم در تکههاش همه تو
امنیت میشوم شومی دریایی جنوب
رگ میشوم در کوچههای تهران
با گردنی افراشته بر دار
عاشق میشوم
سرخ روباه
در پیچش اندام من و آینه...