شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بزن برو سی‌سی‌فوس!

دیشب
خوابش را دیدم
یک دَم نشسته بود روی تخته سنگش لبِ کوه
و عرقِ برنج می‌نوشید.
می‌گفت عادت کرده
به سنگ
به زخم
به زنجیر
به عقاب.
گفتم:  پاشو به خودت بیا!
تا کی تکرار؟
شاید سر کار بوده باشی!
چیزی نگفت
عرق
آروق
عرق
پیشانی
 گفتم: κώλος-βουκώλος!* 
تازه فهمید چه می‌گویم
از روی سنگ بلند شد
کالاباش‌ِ عرق را پرت کرد
سنگ را قِل داد پایین
تُف کرد به روی هادِس
و رفت.
آن‌قدر رفت که دیگر نمی‌رفت
فقط فکر می‌کرد 
که دارد می‌رود
از خواب که پریدم
دیشب
امشب بود.

* کُلُس وو کُلُس؛ یونانی.
آدمِ احمق، یا بدترین قسمت یک مکان یا هرچیز

نیما جم

شعرها

گُرگاس

گُرگاس

شقایق شاهرودی‌زاده

لاکریموسای

لاکریموسای

محمود بهرامی

فَروَرگانِ چشمِ تو 

فَروَرگانِ چشمِ تو 

نازنین آیگانی

چه کسی  مادر کوزت را حامله کرد؟

چه کسی  مادر کوزت را حامله کرد؟

مهرگان علیدوست