شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

می‌توان

می‌توان از عاشقی لبریز شد
می توان پرواز کرد
مرغ طوفان بود 
                 ولی آرام بود
با همه زهری که می‌ریزد
                                 به کامت روزگار
می‌توان از زندگی سرشار بود.

رضا دبیری‌جوان

شعرها

 به‌دست همه چراغی بود

به‌دست همه چراغی بود

احمدرضا احمدی

به پسر عموهایم گفتم نمی‌شود!

به پسر عموهایم گفتم نمی‌شود!

زینب حسن پور

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

زری قهار ترس

از اتاقی پیاده می‌شوم

از اتاقی پیاده می‌شوم

مریم فرجی