شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

سال‌هاست 

سال‌هاست 
گوزنی پشت ویترین
محو خیابان است
بی‌آن‌که بداند در کجای جهان 
محو شده
روزی که شکارچی
از فاصله‌ای دور
گلی سرخ 
بر دهانش رویاند
جهان از چشم‌ او گریخت
قلب کوهستان تیر کشید
و ابرهای سیاه 
با دشنه‌های براق
هوا را متشنج کردند

گوزن گرفتار!
غم‌انگیز است
وقتی ندانی
چند سال است
در محاصره‌ی قطار فشنگ‌ها
خشک شده‌ای؟
چشم‌هایت
فروغی ندارند
و از کبک پر گشوده بر دیوار
بی‌خبری

گوزن‌های جوان!
چرخ‌های چرم‌دوزی نیز
دلی پرخون دارند
آدم‌ها
برج‌هایی از خون‌اند
و جای‌جای این خاک
بوی خون می‌دهد

حسین نجاری

تک نگاری

مستندنگاری با غزل

مستندنگاری با غزل

کبری موسوی قهفرخی

شاعر مادرزاد

شاعر مادرزاد

محمد حسین بهرامیان

شعرها

آنْـدیگَری

آنْـدیگَری

جمال‌الدین بزن

آزادی و تو

آزادی و تو

بیژن الهی

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

زری قهار ترس

کبود قبر بود و نبودم کنار خودم

کبود قبر بود و نبودم کنار خودم

فهیمه جهان آبادی