شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

به مرکب رویت

به مرکب رویت
ستاره بودم و مرجان
بر این هوا که بمانم
به سختی جان
تو از کدام آهو گریختی
که آفتاب دیدن تو
در این سپیده‌ی بی‌نام
غریزه بوده و شبنم
به خاره ‌ی خام
به وقت لب‌هایت
ببوس پرچم رویم
که خواب خفته‌ی صبح
در این حوالی اندوه
به شکل و شمایل
به موقع خصم
نگاه عاطفی باد
و کولی چشمت
همیشه‌ی اندوه
تابِ باران است
کنار خستگی و خواب
ماهِ مراقب
این هد هد هوا ...
و نامِ حادثه
نامت
 

ابوالقاسم مؤمنی

شعرها

رؤیای پلنگ

رؤیای پلنگ

علیرضا آبیز

نفست را حبس کن

نفست را حبس کن

محمد شیرازی

کوه را با گلوله

کوه را با گلوله

دیار مردان‌بگی

سوار چرمه‌ای از مه رسیدی و صدا کردی...

سوار چرمه‌ای از مه رسیدی و صدا کردی...

سیده تکتم حسینی