این ماه چون من
که مظلوم در دست توست
با اندکی پس از تو
وسط سطلهای پاییزی
ما دلواپسیهای پشت سریم
با صورت مسخره
ما عجلههای روبهرو
آفتاب پشیمان
یک دستم داس مرگ
یک دستم دلتنگی بودن
اینجا اسبها برای من میگریزند اینجا بادها
موهای مرا شانه میکنند
همیشه زیباترین پنجره
لبخند توست
که به من باز میشود
یکی به دیدن خوابهای بعد تو
دیگری به آینه
که خوابهای تورا فراموش میکند
میخواهم بدانم
چقدر میشود وسط آبهای جهان
تنها ماند
میخواهم بدانم با یک ساز
چقدرمیشودتو را بوسید
ما شکل بیقراری
ما شکل لبهای تکراری
ما صورت مسخره
ما ....
دلواپسیهای پشت سریم