شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

پنجره

تو کلمه‌ای هستی
که درخت‌ها را به کارخانه‌های چوب‌بُری می‌فرستی
مرا به کتابخانه‌ای با پله‌های مطرود
آنقدر در گوش‌هایم حرف می‌ریزی
تا گنجشک‌ها به دیدارم بیایند
و از پنجره به دنبال دنیای بزرگ‌تری بگردند
آن‌ها نمی‌دانند
بارها از پنجره بیرون پریده‌ام
اما دوباره سر از اتاق‌ها درآوردم
آن‌ها
خیلی چیزها را باید یاد بگیرند
باید تو را به دهان بگیرند
و در خیابان رهایت کنند
برای روزهایی که دست‌هایم بسته است
و چشم‌هایم دری است
که موریانه‌ها در آن لانه می‌سازند.

زهره چورلی

شعرها

 بارانِ‌ علاقه

بارانِ‌ علاقه

فرامرز سه‌دهی

مثلاً

مثلاً

عبدالعلی عظیمی

چشم‌هایم زبان منند

چشم‌هایم زبان منند

فیروزه برازجانی

هرگز در پیِ صندلی خالی

هرگز در پیِ صندلی خالی

قاسم آهنین جان