شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

طلوع می‌کند

طلوع می‌کند دو چشم تو-دو چشمه‌ی عسل-
طلوع می‌کند... همان دمی که مثل قند حل شوی درون چای عصر جمعه‌ و بگویمت:
درست بود حرف آن خروس‌های بی‌محل

هنوز گوش باجه‌ها پر از صدای گرم توست
بیا به خاطراتمان، به خواب‌هایمان عمل کنیم و زندگی شویم سنگ قبر لحظه را
دوباره زنده شو... مرا شبیه مرگ در بغل بگیر و با خودت ببر به کوچه‌باغی از بهشت
برای هم‌قدم شدن بگیر مهلت از اجل

چه روزها که من نسیم می‌شدم تمام آن کیوسک‌های سوسک‌خورده را پی‌ات ولی مجله‌های خاک‌خورده از تو بی‌خبرتر از من‌اند
-پُرند از بریده‌های خالی از تو فی‌المثل-

تو ای انار‌ها، چنارها فدای دیدنت!
تمام آن درخت‌های سیب‌ از آنِ تو! محله‌های قصردشت را به زیر سایه‌‌ام نشانده‌ام در انتظار ماه تو، تمام سال، بلکه در امان بمانی از نگاه هیز آفتاب
نگاه کن! منم... ستاره‌ای، کبوتری که جلد شانه‌ی تو بود... ماه من! پس از تو آن پلنگ‌ روی پشت‌بام‌ هم به آه می‌شود بدل
تمام عکس‌های کهنه مات دیدن تواَند و قاب‌ هم به دور خنده‌ی تو گشته‌‌ از ازل 
قسم به خانه‌ها، به کوچه‌های زیر بختک آپارتمان، قسم به مرگ زندگی... قسم به تل خاک‌ مانده روی نوجوانی‌ دوچرخه‌ها
کنار حوض‌مان نشسته‌ام... صدایت از اتل‌متل نمی‌رسد به گرد پیری‌ام... نگاه کن
تمام می‌شوم ولی ادامه دارد این غزل...

محسن نقدی

شعرها

درخت برف، که در باغ، برگ و بار ندیده

درخت برف، که در باغ، برگ و بار ندیده

هادی خور شاهیان

به کوتاهی یک رؤیا

به کوتاهی یک رؤیا

واهه آرمن

برمانم ازین چریدنِ امن

برمانم ازین چریدنِ امن

راضیه بهرامی‌خشنود

بمب

بمب

بکتاش آبتین

ویدئو