نياز به دايرهاي دارم دوراني
با دايرههاي گرد تو در تويي
كه هي توي هم بلولند و همآغوشي كنند
و هي هر چه آه
هرچه اوه
و هي هرچه دايره كه در دايرهي ديگري يا بر دل دايرهي ديگري
گردتر بگردد و دايرهتر شود
تنگتر/ گشادتر
هي دايرهتر شود
نياز به دايرهاي دارم دوراني
كه گرد سوزني سوزندار و پر ولع
بگردد و بگردد و رنگ ديگري بگيرد
ميان سرم
ميان انتهاي به هم نارس ابروهام
همانجا كه هي گرد گرد گره ميخورد و شبيه تنهي درخت ميكندم
ميان بالاي چشمهايم
رخوتناك و چسبناك
اشتياق پيوستن با سوزني دارم
كه سوزندارو پر ولع
دوران از سرم بتركاند