لیوان شکست نیمهی پر ریخت روی فرش
دارد بلند میشود از خانه بوی فرش
لیوان شکست و سرخی من را به فرش داد
بیآنکه تازهتر بشود رنگو روی فرش
مانند دختران جوانی که سبزه را...
یکروز میزدم گره در مو به موی فرش
حالا فرار میکند از من بهار که
پاخوردهاست و مثل من افتاده توی فرش
هی فاضلاب میشود انگیزههای من
هی میبَرد شکوه مرا شستوشوی فرش
سطلی که جز زبالهی منزل ندیدهبود
حالا قرار دادهشده بر رفوی فرش
گفتم خراب میشود این سقف بر سرم
روزی که کاهگل زده شد روبهروی فرش!
دیشب دوباره خون مرا فرش دیدهاند
دیشب دوباره ریخته شد آب/ روی فرش