شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بی‌مقدمه

دست یکی از زبان گم‌شده‌ها را گرفتی و گرفتم
گرفتی و گفتی‌:
در شب سقوط
باید کاری کنی
یا در حمام با رقصندگان چراغی بیفروز
یا با مقدمه
پا به فرار بگذار
تکثیر که شدی
بی‌واسطه‌ی رخدادی، که رخ داد
بگرد مجنونی پیدا کن
پیاده شو وسط دریایی
تا قایقی که مرا با خود می‌کشد
دسته‌ی سفید چاقوی‌ راست‌دستی را
با خالکوبی شانه‌ی چپی ، جنون‌زده
آتش بیار شیاری گردد
و من جسدم را تشییع می‌کردم
با امضای خودم
و عاشقی که ، خود را نجوا می‌کرد
« دلم را بازهم سوزاندی»
مجنون زبان گم شده‌ی من

حمیدرضا گشمردی

شعرها

جاده‌ای سوخته مانده‌ست؛ و اخگرهایش

جاده‌ای سوخته مانده‌ست؛ و اخگرهایش

بابک دولتی

تراپی

تراپی

شقایق شاهرودی‌زاده

 فاصله‌ام با بشقاب سفیدى كه شكست،

فاصله‌ام با بشقاب سفیدى كه شكست،

سوری احمدلو

هرگز در پیِ صندلی خالی

هرگز در پیِ صندلی خالی

قاسم آهنین جان