شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

به سیگارت پک می‌زدی

برای لوون هفتوان که گاهی ریش بلند می‌گذاشت

به سیگارت پک می‌زدی
و تلخی‌ات را از قهوه‌ات می‌زدودی.
نمی‌دانستی که آدمی
به جایی نمی‌رسد.
حتی یک نفر...
آخر چگونه؟ وقتی که هیچ جایی نیست!

روحت به بزرگی جسه‌ات بود
فهمم به داغونی املایم؛
پنجاه سالت بود... وعده‌ی کمک می‌دادی که خود را اجرا کنم!
نمی‌دانستی که پنجاه‌و‌یک سالت می‌شود و عمر بی‌رحمانه کوتاه است.
آخر چرا نگفتی که من هم پنجاه‌و یک ساله خواهم شد؟
و تلاش مترادف با نافرجامی‌ست؟
صبح نوزده اسفند نود‌و‌شش
مرگت را حس کردم؛
بعد‌از‌ظهر خبر تولدت را شنیدم.

دیگر با نوید کمک چه کسی صدایم را ضبط کنم؟
دیگر با کدامین تاکسی بروم شوقم را پس بگیرم؟
به کدامین دانشگاه بروم؟
چگونه صاحب کافه را
رازی کنم که نگذارد
هیچ کسی جز صدای اجرایم
روی صندلیت بنشیند؟
به کدامین گناه پیر شدی؟
به کدامین گناه جوانم؟
با صدای که به اشعار ارمنی اجرا شوم؟
با دعوت کدامین کس
به تماشا در آرامستان باران بنشینم؟
چگونه انتهای این شعر را
مثل چشمانت ببندم؟
چگونه مثل پایانت
تمامش کنم؟
جوابی نمی‌دهی؟
(می‌گذرم)
بر کاغذ رهایش می‌کنم؛
در خاک
رهایت می‌کنم

امیرسالار امامی زاده

شعرها

مثلاً

مثلاً

عبدالعلی عظیمی

اغوش نخل ها

اغوش نخل ها

میترا اکرمی

هم ‌بغض!

هم ‌بغض!

محمدعلی بهمنی

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

فروغ فرخزاد