در جایی میخواندم که عمرِ واژهی دوستداشتنی ترانهي نوین، برمیگردد به خیلی سال پیش. خیلی سال پیشتر از آن که شهیار قنبری در دو آلبوم شناسنامهی یک و شناسنامهی دو به ترانهی نوین اشاره کند، مسعود هوشمند در گوشهای از مصاحبهاش با هفتهنامهی جوانان امروز به تاریخ ششم مرداد پنجاهوچهار از عبارت ترانهسرایی نوین استفاده کرده و چه خوب که استفاده کرده! و احتمالاً پس از آن تاریخ بوده که هر کسِ درستی که دستش رسیده و توانسته، کوشیده تا چیزی بیفزاید بر این ماجرای دلخواه و صد البته که دکتر افشین یداللهی فقید، از مهمترین و شاخصترینِ این کَسان است! افشین یداللهی در عمر کوتاه و پربار خود توانست در جبهههای مختلفی به نفع ترانهی نوین این سرزمین بجنگد و در حد بضاعت خود که کم هم نبود، به اعتبار این صنف لاغر بیفزاید:
افشین یداللهی از ابتدای دههی هشتاد تا آخرین پنجشنبهي زندگیاش، چراغ مهمترین مرجع آموزش و تنفس ترانه را به هر سختی که شده روشن نگاه داشت آن هم در سرزمینی که استمرار یک جلسهی ادبی، نزدیک به دو دهه آن هم در این سطح امری محال به نظر میرسد. این مداومت و ایثار وقتی بیشتر به چشم میآید که بدانیم تک تک دوستان مطرح همراهش در همان سالهای ابتدایی از ادامهی مسیر خانهی ترانه (به هر دلیلی) خسته شدند و تنهایش گذاشتند؛ اما دکتر افشین یداللهی گویی قصد کرده بود پنجشنبههایش را علیرغم تمام مشغلههای شغل طبابتش، بیکم و کاست وقف ترانه کند! همین هم شد و در مسیر همهی این سالها چه ترانهسرایان درستکاری از بام این خانه بال و پر گشودند و در آسمان موسیقی و ادبیات سرزمینمان ستاره شدند و درخشیدند. روزبه بمانی، افشین مقدم، مونا برزویی، رستاک حلاج، حسین غیاثی، حسن علیشیری و دیگر دوستانم حتماً به یاد میآورند درخشانترین پنجشنبههای عمرمان را که در صندلیهایمان در این خانه غرق میشدیم و بی که بدانیم، آیندهی نزدیکمان را با ترانه تاخت میزدیم! دکتر افشین یداللهی در سالهای آخرِ بودِ جسمانیاش، کارگاه موفق آموزش ترانهاش را هم به راه انداخت تا از آن طریق هم شاگردان موفق و مؤثری برای آیندهي ترانهی نوین تربیت کرده باشد. به این ترتیب بدون شک ایشان از منظر آموزش ترانه، در تمام تاریخ ترانهي نوین فارسی، بیبدیل و بیرقیب است!
دکتر افشین یداللهی از معدود ترانهسرایانی است که بیش از آنکه در کنار چهرههای مطرح و خوانندههای برند روزگار خودش بایستد برای دیده شدن و شناخته شدن، در کنار خوانندگان تازهنفس ایستاد و اعتبارش را پله کرد برای بالارفتن صداهایی که کلماتش را به آنها سپرده بود. ما علیرضا قربانی را پیش از شب دهمِ دکتر افشین یداللهی به خاطر نداریم. احسان خواجهامیری با دکتر افشین یداللهی میشود احسان خواجه امیری و این همان حلقهی مفقودهی این روزهای مارکت ماست. کجاست خوانندهای که با اعتبار ترانه و ترانهسرایش مطرح شود و مردم دوستش داشته باشند؟! دکتر بر عکس اکثر قریب به اتفاق همنسلانش (به جز یک مورد که در سال آخر حیات مادیاش اتفاق افتاد) با چهرههای مطرح موسیقی خارج از کشور همکاری نکرده و از مهمترین اهرمی که ترانهسرایان پس از انقلاب با استفاده از آن به شهرت رسیدند، کاملاً خودخواسته بینصیب بوده است!
کلام دکتر افشین یداللهی پلی است استوار و ماندگار بین کلام فاخر و ادبیات عامیانه! افشین یداللهی به آسانی و ظرافت «معینی کرمانشاهی» و «رهی معیری» را بند میزند به «جنتیعطایی» و «شهیار قنبری»! «کریم فکور» و «بیژن ترقی» را حل میکند در «اردلان سرفراز» و آنچه که به دست مخاطب میرسد همان است که تشنهاش بوده سالها! هم تازهی تازه است، هم قدمتی دارد به طول تاریخ کلام و شعر و ترانهی فارسی! شنوندهی افشین یداللهی همانقدر که «هر چی آرزوی خوبه مال تو» را باور میکند، «یک آن شد این عاشق شدن، نه عقل بود و نه دلی...» را هم از او میپذیرد و حالش را میبرد و اتفاقاً این همان نقطهای است که همنسلها و همعصرهای دکتر، غالباً از رسیدن به آن عاجز بودهاند!
دکتر افشین یداللهی بلاشک، در دههی هشتاد و سالهای پرکاریاش در تلویزیون، چیز زیاد و چشمگیری به ترانهی تیتراژ این سرزمین افزوده است! از همان اولین ترانهها، از همان «خط قرمز» و «به امید یه هوای تازهتر» تا «سلام آخر» و ترانههای آخریاش، همیشه ماجرایی را با کلامش به سریال اضافه کرده است. ترانههایش مثل نمک بودند برای غذا و اگر نبودند طعم، آن طعمی نبوده که باید باشد! وسواس و دقت نظرش در انتخاب زبان ترانه با توجه به حال و هوا و داستان سریال باور نکردنی است و چه انتخابهای درستی هم بودهاند اکثر این انتخابها! شما فکر کنید زبان ترانههای «شب دهم» و «مدار صفر درجه» چیزی بود جز اینی که الان هست، چه بلایی سرشان میآمد آیا؟ «خوشرکاب» را ببینید و به زبان داشمشتیطور دکتر افشین یداللهی غبطه بخورید و حسرت بکشید که چرا اینقدر زود از دستش دادیم!
همهی شمارههای قبل را که بخوانیم، اگر کمی منصف باشیم شک نمیکنیم که نام دکتر افشین یداللهی، در هر لیستی که قرار باشد از ترانهسرایان مؤثر ادبیات و موسیقی فارسی تهیه شود، جای مناسب و درستی را به خودش اختصاص خواهد داد. جایی که آبشخورش قلب بزرگ و مهربانش بود! قلبی که برای همه خوبی و نیکی میخواست و این خوبی و نیکی در کلماتش نیز تسری پیدا کرده و تهنشین شده بود!
دوستی میگفت مرگ مثل این است که همینطور که داری تلویزیون تماشا میکنی، یکهو برفک جای تصویر را بگیرد. دیگر رنگی نیست، قصهای نیست و ماجرا به همین سادگی تمام میشود! اما اگر قرار باشد این تعریف را برای مرگ بپذیریم، قطعاً دکتر حالا، ترانهی تیتراژ این برفک همیشگی را هم نوشته و زندگی را، عشق را و موسیقی را با کلماتِ مهربانش، به مرگ هدیه داده! اگر اینگونه باشد، مرگ حالا با دکتر فقید و ماندنی ما، زندگی را زیسته است!